کد مطلب:140323 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

فرستادن امام بریر را میان دو لشگر به منظور موعظه نمودن دشمن
پس از آنكه صفوف قتال از طرفین آراسته شد امام علیه السلام به بریر بن خضیر فرمودند:

كلم القوم ای بریر میان دو صف بشو و این كوردلان و از خدا بی خبران را موعظه كن.

آن شیردل به فرموده امام علیه السلام دامن زره بر كمر زد همچون تیری كه از كمان رها شود رو به لشگر كفرآئین آورد تا به وسط میدان رسید ایستاد و لب به سخن گشود و فرمود:

ای قوم بی ترس و بیم چرا از خدا بیمناك نیستید و چرا نمی ترسید كه آل و ذریه رسول در میان شما با دل پرسوز شب را به روز آوردند، اگر اعتقاد به پیغمبر دارید


اینها ذریه و عترت پیغمبرند.

شعر



حسین است این جسم و جان نبی

كه خورده است شیر از زبانی نبی



همه دختران، دختران وی اند

ببرج عفاف اختران وی اند



مقصود شما از این لشگركشی و سپاه آرائی چیست؟ به چه حجت و دلیل خیال كشتن و ریختن خون اولاد رسول دارید؟

در جواب گفتند:

مقصود آن است كه پادشاه حجاز دست بیعت به امیر عبیدالله بن زیاد بدهد و یا اگر بیعت نمی كند آماده كشته شدن گردد.

بریر فرمود: أفلا تقبلون منهم ان یرجعوا الی مكان الذی جاؤا منه.

آیا قبول نمی كنید كه پادشاه حجاز به همان جائی كه آمده برگردد.

در جواب گفتند: باین خیال نبوده و بهانه جوئی مكنید جز بیعت با یزید هیچ راه دیگری وجود ندارد.

بریر دلیر نعره از جگر بركشید و فرمود:

ای بی حیا مردم، وای بر شما چه شد آن نامه ها و اظهار علاقه هایتان و كجا رفت آن عهد و پیمان كه نوشتید و فرزند فاطمه را به میهمانی دعوت كردید تا شما را هدایت كند حال كه قبول كرد و به سوی شما آمد می خواهید او را بگیرید و به دست دشمن بدهید.

اهل كوفه گفتند: زیاده مگوی و فضولی مكن دشت كارزار جای جنگ است نه محل موعظه و نصیحت.

فرد



حسین را به بیعت اگر رأی نیست

مر او را به جز در كفن جای نیست



بریر فرمود: این گفتار شما را جز لعن پروردگار چیز دیگری سزاوار نیست،


پس سر به آسمان كرد و گفت:

اللهم انی ابرء من فعال هؤلاء القوم، پروردگارا تو می دانی كه من از كردار زشت این قوم بیزاری می جویم و تو از این جماعت انتقام بكش و رحمت خود را از ایشان دور كن.

چون لشگر نفرین بریر را شنیدند عناد و ستیزشان زیاد شد بنا كردند آن بزرگوار را تیر باران كردن